کد خبر: 22586

تینا پاکروان در اولین گفتگوی رسانه‌ای «لس‌آنجلس‌-‌تهران» مقابل «فرهیختگان» نشست

پرستویی خودش پیشنهاد بازی در «لس‌آنجلس‌-‌تهران» را داد/ به‌خاطر مخاطب ایرانی از «ژرار دوپاردیو» استفاده نکردم

من می‌خواهم این نکته را برای نخستین‌بار در روزنامه شما اعلام کنم که از ابتدا قرار بود «ژرار دوپاردیو» نقش اصلی این فیلم را بازی کند و چون این قصه را دوست داشت، حتی ما به توافق هم رسیدیم که ایشان به ایران بیاید.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، تینا پاکروان، کارگردان و تهیه کننده فیلم «لس‌آنجلس‌-‌ تهران»در نخستین گفت‌وگوی رسانه‌ای این فیلم مقابل «فرهیختگان» نشست و به سوالات پاسخ داد.

خانم پاکروان، وقتی به کارنامه شما نگاه می‌اندازیم، می‌بینیم تمام فعالیت‌های بازیگری، نویسندگی و کارگردانی‌تان در حوزه ملودرام‌های خانوادگی و بعضا تاریخی است. طبیعتا سوال اول ما از شما این است که چه شد تصمیم گرفتید به سراغ ساخت یک کار کمدی آن هم با تم فانتزی بروید. این اقدام شما زمانی ریسک خطرناکی تلقی می‌شد که بدانیم تجربه ساخت چندین کار کمدی فانتزی در سینمای ایران، منجر به عدم‌استقبال مخاطب از آن کارها و نهایتا شکست و ناکامی آن آثار شده چون عادت مخاطب، تماشای کمدی‌هایی از جنس سینمای بدنه است اما احتمالا با آگاهی از این عدم‌استقبال از کمدی فانتزی، ریسک ساخت فیلمی در این‌گونه را پذیرفتید.

من در فیلم‌های قبلی‌ام، چه به‌عنوان بازیگر، تهیه‌کننده و کارگردان با این دغدغه روبه‌رو بودم که ترجیح تماشاگر، کمدی است و من به‌عنوان فردی که سرمایه‌گذار یا تهیه‌کننده کارهای خودم بودم و در بخش خصوصی کار می‌کردم، همیشه متضرر این نوع فاصله گرفتن تماشاگر از سینمای جدی بودم. برای همین می‌خواستم به مردم بگویم من به خواسته شما احترام می‌گذارم و می‌روم چیزی را می‌سازم که شما دوست دارید ببینید ولی با متنی که خودم می‌نویسم و آن شیوه‌ای که خودم دوست دارم کار کنم. به همین دلیل بود که به سراغ کمدی رفتم. اما وقتی خواستم کمدی کار کنم، دیدم کمدی‌هایی که در سینمای ایران کار می‌شوند، اکثرا براساس دیالوگ و بازی‌های بازیگران، چیده و حتی نوشته می‌شوند و من آن جنس کمدی‌ای که می‌خواهد شوخی‌های خاص یا الفاظ رکیک داشته باشد را با حفظ احترام به همه آنها، بلد نیستم و اصلا دوست ندارم و ترجیح می‌دهم همان ژانر اخلاق‌گرایانه سینمای خودم را با همان فرمان، در کمدی جلو ببرم. وقتی می‌خواهی به این شکل کمدی بنویسی، کمدی، کمدی سختی می‌شود که حتی ممکن است تماشاگر نتواند آن ارتباط بهینه را با آن اثر برقرار کند. این مساله خیلی در ذهنم می‌چرخید تا اینکه حال و هوای متفاوتی نسبت به کمدی‌نویسی پیدا کردم و دیدم خیلی خوب است که بتوانم در این بخش، یک فضای فانتزی را وارد کنم مانند بسیاری از فیلم‌هایی که در هالیوود ساخته می‌شوند چون ژانری است که مردم با آن ارتباط برقرار می‌کنند و آن را می‌بینند؛ ژانری که وظیفه اصلی سینما که همان سرگرمی است را به دوش می‌کشد و ارتباط هم برقرار می‌کند.کار سختی بود؛ خیلی‌ها برای اینکه بخواهم بخش فانتزی را جلو ببرم، من را منع کردند و ‌گفتند مردم با فانتزی‌های قبلی ارتباط برقرار نکردند. می‌گفتند فانتزی‌های قبلی به کارهای شکست‌خورده و زمین‌خورده تبدیل شدند و... اما من دوست داشتم که این کار را انجام دهم. از طرفی، من خودم یکی از کسانی بودم که متون فانتزی «آنالی اکبری» می‌خواندم و جنس فانتری که در فضای نگارشی او بود را خیلی دوست داشتم بنابراین با او صحبت کردم که چنین ایده، طرح و قصه‌ای دارم و بر همین اساس می‌خواهم فیلمنامه را در بحث نگارش و شخصیت‌پردازی بنویسم اما برای درآوردن حال و هوای فانتزی، تو باید بیایی و در کنار من قرار بگیری و با هم در نگارش فیلمنامه، آن بخش فانتزی را وارد کنیم تا بتوانیم یک کار متفاوت فانتزی را بنویسیم که ایشان هم پذیرفتند.

واضح است که تولید «لس‌آنجلس- تهران» سخت بوده است؛ به‌خصوص زمانی که می‌بینیم تلاش بسیاری خرج ایرانیزه کردن مدیوم داشتید چون یکی از خمیرمایه‌های رایج کمدی فانتزی، استفاده از ابزارهای نامتعارف یا قرار گرفتن در موقعیت‌های خیلی عجیب است مانند آنچه در فیلم‌های شاخص این‌گونه نظیر «مردان سیاه‌پوش»، «ماسک»، «عزیزم من بچه‌ها را کوچک کردم»، «ادوارد دست‌قیچی» و... می‌بینیم اما جنس فانتزی شما ایرانی است و گویا تعمدی در کار بود تا شکل فانتزی شما وارداتی نباشد.

ببینید ما به لحاظ ساختاری، به دو دلیل خیلی در محدودیت قرار داریم: یکی اینکه امکانات ما، خیلی امکانات ضعیفی است و دوم آ‌نکه بودجه ساخت فیلم‌های‌مان، بودجه خیلی محدودی باید باشد تا فروش بتواند پاسخگوی هزینه‌ باشد بنابراین شما باید خیلی چیزها را موقعی که می‌نویسید و می‌سازید، رعایت کنید. چون من بیشتر وقتم را در بخش تولید و تهیه سینمای ایران گذراندم، حتی در نگارش هم تولیدی‌نویسی را رعایت می‌کنم اما آن ابزار، امکانات، پول و سرمایه‌ای که فیلم‌های هالیوودی در اختیار دارند، اصلا قابل قیاس با ما نیست و وقتی ما بخواهیم به آن ورود کنیم چیز ابتری می‌شود که تماشاگر به ما می‌خندد چون به‌هرحال تماشاگر، آن فیلم هالیوودی با آن استانداردهای بالای بین‌المللی را در اختیار دارد و می‌بیند. ما اگر بخواهیم با این توان کم به لحاظ ابزار، تکنیک و بودجه کار کنیم، یک چیز ابتری به وجود می‌آید که تماشاگر آن را پس می‌زند بنابراین دیدم در چنین شرایطی، تنها راهی که باید به سراغ آن بروم، این است که از نحوه صحبت و بیان نگاه فانتزی با ابزار، امکان و توان خودمان استفاده کنم تا به بهترین شکل هم بتوانم نتیجه بگیرم. ایرانیزه شدن فیلم هم به همین دلیل است؛ ما در فیلم، بیشتر فضاهای مجازی چرخیدن بازیگر زن را داریم مطرح می‌کنیم و آن حال‌ و هوایی که آنجا دارد و این، برای بار اول است که ویژوال افکت خیلی جدی در کنار خود ساختار قرار می‌گیرد و از فیلم بیرون نزده و چیز جدایی از آن نیست. کار «مجید خادمیان» واقعا بی‌نظیر بوده چون من با ایشان در «خانوم»، «نیمه شب اتفاق افتاد»، «خانه کاغذی» و «یحیی سکوت نکرد» کار کردم و خیلی جالب است وقتی ما این فیلم‌ها را به خانه سینما می‌دادیم تا کارش به‌عنوان کسی که ویژوال افکت کار می‌کند، دیده شده و کاندیدای دریافت جایزه شود، خود بچه‌های کار ویژوال افکت می‌گفتند این فیلم کجایش ویژوال افکت داشت! یعنی تا این اندازه ریز و ظریف کار شده بود که آنها ندیده بودند.

قطعا برای تولید این فیلم، پای کمدی فانتزی‌های موفق هالیوودی هم نشستید چون المان‌های خاص این سینما نظیر پایان خوش، پرهیز از خشونت و توزیع قدرت میان تمام کاراکترهای کلیدی به شکل صحیحی در فیلم‌تان دیده می‌شود.

بله، فیلم‌های بسیاری دیدم و خیلی برایم دغدغه بود که چرا سینمای‌مان حد وسط ندارد. یعنی ما یا فیلم هنری برای جشنواره می‌سازیم یا کمدی می‌سازیم که طی آن، مردم همان جوک و پیامک‌هایی که بین‌شان رد و بدل می‌شود را می‌بینند و به آن می‌خندند و خوش‌شان می‌آید. ما آن استانداردی که در آن طرف دنیا ساخته می‌شود و بخش عمده بازار آن سینما را در اختیار دارد که کمدی فانتزی، سینمای اکشن و... است را یا کم دارم یا اصلا نداریم بنابراین بله، تحقیق کردم تا توانستم در مورد پخش حجم کار و بار مسئولیت روی شخصیت‌ها کاملا آگاهانه بنویسم. ما «راوی» داریم که این نوع نریشن در سینمای کمدی فانتزی آن طرف، بیشتر جا افتاده تا در سینمای خودمان. سعی کردم این راوی از کار بیرون نزند و از بافت نگاه ایرانی باشد که نگاه تقدیرگرایانه و معتقد به تقدیر است و بنابراین، راوی ما تقدیر است که کل قصه را روایت می‌کند و اینکه فضاسازی‌ها براساس همان شکل می‌گرفت.

شما در بخشی از صحبت‌های‌تان، به تفاوت فیلمسازی در ایران و هالیوود اشاره داشتید. به‌عنوان فردی که تحصیلات آکادمیک خود را در آمریکا گذرانده و در آنجا، فعالیت حرفه‌ای خود را آغاز کرده و در ایران ادامه داده و فیلم کنونی خود را نیز در این دو کشور جلوی دوربین برده‌اید، از شما می‌پرسم که تفاوت هزینه‌های فیلمسازی در ایران و آمریکا تا چه اندازه کیلومتری است و اینکه آیا راهکار اجرایی برای کاهش این فاصله وجود دارد؟

ما اینجا صحبت از صنعت سینما می‌کنیم اما درواقع، ما صنعت نیستیم. صنعتی که گردش مالی 180 تا 200 میلیاردی در یک سال داشته باشد، خیلی شوخی است که به‌عنوان صنعت مطرح باشد یعنی با تولید 100 تا 150 اثر در طول یک سال، گردش مالی، چیزی بین 180 تا 200 میلیارد تومان است. بنابراین مطرح شدن سینمای ایران به‌عنوان یک صنعت، بیشتر یک آرزو است تا واقعیت. البته تبدیل شدنش کار خیلی سختی نیست و اگر در قالب درست برنامه‌ریزی شدن و نوشته شدن برنامه‌های استراتژیک در سینمای ایران، محقق شود، کار چندان دور از دسترسی نخواهد بود. برای اینکه ما دیدم با یک حرکت تبلیغاتی دو سال گذشته، مردم با سینما آشتی کردند و برگشتند اما آن حجمی از مردم که به سینماها برگشتند، هنوز کل سینماهای کشور را پر نکرده‌اند به‌عنوان مثال ما اگر فروش 37 میلیاردی فیلمی مانند «هزارپا» را می‌بینیم - که واقعا باعث خوشحالی همه بچه‌های سینما بود که بدانیم این پتانسیل وجود دارد - این می‌تواند حتی به فروش 100 میلیاردی برسد چون ضریب اشغالی که در صندلی‌های سینمای این فیلم وجود داشته، خیلی پایین بود و این‌طور نبوده که مردم صد‌درصد صندلی‌ها را پر کرده باشند که فیلم به چنین فروشی دست یابد. پس سینمای ما می‌تواند به صنعت تبدیل شود اگر در چرخه تولید و در بخش درآمد و پخش بتوانیم به یک منطق علمی و اقتصادی برسیم؛ ما  آدم‌هایی داریم که می‌توانند در حوزه اقتصاد کمک کنند و برایم عجیب است چرا مدیران به سراغ آنها نمی‌روند.

واضح است که تولید فیلمی با کیفیت «لس‌آنجلس‌- تهران» کار ساده‌ای نبوده است و کمتر اسپانسری هم در ایران برای چنین فیلم‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کند. نحوه جذب و حمایت اسپانسر برای این فیلم چگونه بود؟

من به لحاظ جذب سرمایه‌گذار و اسپانسر، خیلی خوب کار کردم چون خیلی منصف و روراست عمل می‌کنم و خیلی راحت می‌توانم با آنها ارتباط برقرار کنم. همه چیز به وضوح برای‌شان شفاف است و حکم بازی برد-برد را برای‌شان دارد برای همین از اینکه کنار هم قرار می‌گیریم، ناراضی نبوده و این همکاری ادامه پیدا می‌کند.

به «پرویز پرستویی» برسیم که 10 سال پیش، کمدی «کتاب قانون» را بازی کرد و در این مدت، به‌رغم درخواست‌های بسیار، در هیچ کار کمدی‌ای ظاهر نشد. چطور شد به «پرویز پرستویی» برای ایفای نقش در فیلم‌تان رسیدید؟

من می‌خواهم این نکته را برای نخستین‌بار در روزنامه شما اعلام کنم که از ابتدا قرار بود «ژرار دوپاردیو» نقش اصلی این فیلم را بازی کند و چون این قصه را دوست داشت، حتی ما به توافق هم رسیدیم که ایشان به ایران بیاید اما جریان طوری شد که من از جایی، فیلمنامه را برای‌شان نفرستادم یعنی این‌طور بود که من به فرانسه رفتم، طرح را برای‌شان گفتم و ایشان هم پذیرفتند ولی زمانی که به‌رغم چندین‌بار پیگیری ایشان، قرار شد فیلمنامه را برای‌شان بفرستم، تردید کردم چون ایشان فارسی بلد نبود و مجبور بود که انگلیسی را با لهجه فرانسه صحبت کند و کار به صورت زیرنویس برای مخاطب ایرانی ارائه می‌شد و این برای اکران خارج از کشور من، یک اتفاق درجه یک بود اما در داخل کشور، چون من برای هموطنان خودم فیلم می‌سازم و آنها مجبور بودند زیرنویس بخوانند و همین، آنها را از نگاه کردن به فضای کمدی و لحظه‌هایی که ایجاد می‌کردند، دور می‌کرد، سبب شد تا سر این موضوع تردید کنم. هم‌زمان ما داشتیم «خانه کاغذی» را با آقای پرستویی کار می‌کردیم. من به ایشان گفتم دارم چنین کاری می‌کنم که ایشان گفتند این خیلی عالی است و من در این فیلم بازی می‌کنم یعنی درواقع خودشان پیشنهاد دادند. وقتی آقای پرستویی این پیشنهاد را ارائه دادند، من براساس شخصیت ایشان نشستم و متن را کامل تغییر دادم چون قرار نبود دوپاردیو بنشیند و «پیرهن صورتی» بخواند یا قرار نبود نقش‌هایی که بازی می‌کند اینها باشد. کلیت فضایی که ما برای او در نظر گرفته بودیم یک کلاهبردار فرانسوی بود که به ایران می‌آید و دیگر تبدیل شد به ایرانی‌ای که خودش را فرانسوی جا زده و این جان می‌داد که بتوانم از توانمندی آقای پرستویی در نقش‌های مختلف استفاده کنم بنابراین روند این‌گونه شد که ما فرار ایشان از گذشته تا حال را برسانیم به کاراکترهای مختلفی که زندگی می‌کند تا برسد به این نقطه‌ای که حالا برمی‌گردد.

بازیگری آقای پرستویی در سال‌های اخیر از سوی برخی منتقدان با انتقادهای جدی‌ای مواجه بود و نقطه اوج آن اظهارات آقای افخمی در برنامه «هفت» بود که مشمول عباراتی همچون بازی‌های تکراری، شبیه به هم، تلخ و بی‌نمک شد. به‌عنوان کسی که در مقام بازیگر، تهیه‌کننده و کارگردان با آقای پرستویی همکاری داشته‌اید، چه تفسیر منصفانه‌ای از این شکل انتقادها دارید‌.

من ضمن احترام به آقای افخمی که خیلی به ایشان احترام گذاشته و دوست‌شان دارم، باید بگویم که با کلی‌گویی مخالفم. گفتند بازی آقای پرستویی الان چند وقت است این‌طوری شده‌ و این حرف ایشان مربوط به گذشته‌شان نمی‌شد. آقای پرستویی در بازیگری فرد توانمندی هستند که نمی‌توان این حقیقت را انکار کرد. من فکر می‌کنم چون خودشان خواسته‌اند به وادی اینکه تلخ باشند و تلخ دیده شوند کشیده شده‌اند، باعث شده همه از بیرون، این ذائقه ایشان را ببینند چه در فضای مجازی با پست‌هایی که می‌گذارند و چه در انتخاب‌ فیلم‌هایی که داشتند بنابراین انتخاب‌ ایشان، رفتن به سمت و سوی آثار جدی و تلخ بود تا آثار کمدی‌هایی که پیشتر بین مردم جا باز کرده بود مثل «لیلی با من است» یا «مارمولک». من به‌عنوان کسی که در قالب بازیگر، تهیه‌کننده و کارگردان، با ایشان همکاری داشتم، واقعا در مورد توانمندی‌شان هیچ تردیدی ندارم اما بعد از تولید فیلم و زمان اکران من با این همراهی مشکل دارم چون هیچ‌وقت همراه ما نبودند نه در «خانه کاغذی» و نه در «لس‌آنجلس‌-‌ تهران». ایشان برخلاف دیگر بازیگران که فیلم‌شان را تا اکران هم دنبال می‌کنند و در کنار مردم قرار می‌گیرند، نیستند اما در زمان فیلمبرداری، ایشان در قالب هر کاراکتری که می‌خواستم، قبول می‌کردند و  اصلا ایشان تبدیل می‌شد به آن کاراکتر و من راحت با ایشان کار می‌کردم.

البته فیلم یک صحنه بالا رفتن از دیوار توسط آقای پرستویی دارد و یک صحنه ورود از پنجره به داخل خانه که برای لحظه‌ای بار نوستالژیک فیلم «مارمولک» را برای مخاطب تداعی می‌کند. واقعا چنین تعمدی داشتید؟

فقط وقتی قرار بود آقای پرستویی از دیوار بالا بروند، سر صحنه و براساس لوکیشن، این تصمیم را گرفتیم که چه کار کنیم. حتی من گفتم بدلکار بیاید و این صحنه را بازی کند تا خدای‌نکرده آسیبی متوجه آقای پرستویی نباشد. یک لحظه گفتیم این چقدر می‌تواند یادآور آن فضای از دیوار بالا رفتن معروفی باشد که مردم دوست دارند و ایشان هم خودشان اصرار داشتند خودم می‌خواهم بالا بروم و بنابراین به‌رغم ترس‌های من به‌عنوان کارگردان و تهیه‌کننده، ایشان خودشان بالا رفتند و اینکه از پیش در ذهن داشته باشیم، نبوده‌.

حین ساخت فیلم این خبر منتشر شد که ارشاد، خواستار جابه‌جایی نام فیلم از «تهران‌- لس‌آنجلس» به «لس‌آنجلس‌- تهران» شده. دلیل این خواسته ارشاد چه بود؟

بله، در ابتدا با این ممیزی بر سر نام فیلم مواجه شدیم چون معتقد بودند دعوت کنیم از لس‌آنجلس بیایند تهران چرا از تهران بروند آنجا. من برای آهنگ کلامی اسم فیلم گفتم «تهران‌- لس‌آنجلس» چون راحت‌تر در دهان چرخیده می‌شود. ولی گفتند «لس‌آنجلس- تهران» شود چون این دعوت به بازگشت است و رفتن را دعوت نمی‌کند که من هم پذیرفتم درحالی که خود فیلمنامه این حرف را دارد می‌زند و اصلا دلیلی برای اصرار روی اسمش نبود‌. در مورد سانسور، تعداد صحنه‌هایی که ما سانسور شدیم، واقعا خیلی زیاد نیست به دلیل اینکه خودم در اشلی اخلاق‌گرایانه، فیلمنامه را نوشتم و ساختم، خیلی مراقب این قضیه بودم و نگذاشتم اتفاقی بیفتد که بخواهند حذفش کنند. بالاخره ما با این ممیزی‌ها بزرگ شده‌ایم. واقعا خیلی جاهای کمی بود که انگشت رویش گذاشتند.

و سخن پایانی شما.

همه بازیگران این پروژه به‌شدت همراه بودند و در اینکه این فضا خلق شود، کمک کردند. بازی «مهناز افشار» واقعا به نسبت بازی‌های دیگرش متفاوت است. بازی‌های خانم خیراندیش و یزدان‌بخش (که تاکنون کمدی بازی نکرده بود) آنقدر لحظات شیرینی از آب درآمده که جزء صحنه‌های مورد علاقه‌ خودم است و «ماهایا پطروسیان» که برای من از قدیم به‌خاطر بازی‌های درخشانی که در «هنرپیشه»، «ناصرالدین‌شاه» و «پرده آخر» داشتند، واقعا یک بازیگر تکرار نشدنی است و همکاری با او بسیار لذت‌بخش بود.گریم و فیلمبرداری در این کار به‌شدت عالی بود. در صحنه و لباس، خانم «مرجان شیرمحمدی» متفاوت کار کردند و این اتفاق کاملا در بافت فیلم است. گریم، شخصیت‌پردازی‌هایی که به پرستویی می‌داد خیلی در ساخته شدن نقش‌های متفاوت‌شان کمک کرد و البته فیلمبرداری خیلی خوب «فرشاد محمدی»‌.تاثیر تبلیغات در شروع تکان‌دهنده این فیلم خیلی مهم بود. ساخته شدن تیزرهای درجه یکی که درواقع آقای «حمید نجفی‌راد» زحمت آنها را کشیدند و همچنین فضای تبلیغاتی متفاوت پوسترها و موشن‌ها که توسط آقای بهکار انجام شد. مدیریتی که در بخش تبلیغات فیلم در فضای مجازی تیزرها و هدایتش توسط آقای «علی اسدزاده» صورت گرفت نیز بسیار مفید بود. در تبلیغات شهری‌مان به‌واسطه حضور و حمایت اسپانسرهایی نظیر فروشگاه زنجیره‌ای رفاه و بانک ملت، باعث شد مردم از اکران فیلم آگاه شوند و پیگیر آن باشند و از همان روزهای نخست به تماشای فیلم بروند. پخش درست «نیکان فیلم» هم سبب توزیع درست فیلم و دیده شدن بیشتر آن شد. یکی از دوستان می‌گفت در ساعات پایانی روز اول اکران، یک فرد نابینا به تماشای فیلم رفته بود و نفر کناری‌اش، با لحنی آرام، صحنه‌ها را برایش توضیح می‌داد. خب این آگاهی به دلیل تبلیغات گسترده فیلم به وجود آمده است.  اگر حجم تبلیغات برای تمام فیلم‌ها بیشتر شود تا مردم نسبت به اکران فیلمی آگاه شوند و از طرف دیگر، تلویزیون هم حجم حمایتش را بیشتر کند، اتفاق خیلی مهمی در سینمای ایران به وجود می‌آید. به نظرم هنوز تلویزیون آن‌طوری که باید از فیلم‌ها حمایت کند، پشتیبانی نمی‌کند.

 

* نویسنده : مجتبی اردشیری روزنامه‌نگار